حوادث

دختر 16 ساله در دام مرد شیطان صفت افتاد +جزئیات

نقشه شوم مرد شیطان صفت برای دختر نوجوان که او را به خانه مجردی برد، برملا شد.

به گزارش خبرویژه ؛ دختر نوجوانی که توسط یک مرد و با ترفند عشق از راه به در شده و از خانه مادرش فرار کرده بود، پس از مواجهه با واقعیت معشوقش، به پلیس پناه برد.

دختر۱۶ ساله‌ای که پس از فرار از لانه مجردی یک جوان شیاد خود را به مرکز انتظامی رسانده بود، با بیان اینکه نمی‌خواهم با آبروی خانواده‌ام بازی کنم، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: حدود ۳ ماه قبل به پیشنهاد یکی از دوستانم در گروه‌های دوست‌یابی فضای مجازی عضو شدم و برای جلب توجه دیگر اعضا، مطالب عاشقانه و جملات ادبی زیبایی را به اشتراک می‌گذاشتم. 

در این میان پسر جوانی به نام سهراب مدام از مطالب و نوشته‌های من تعریف و تمجید می‌کرد و من هم از اینکه دیگران را تحت تاثیر قرار داده‌ام، در پوست خودم نمی‌گنجیدم. به همین خاطر همواره سعی می‌کردم اشعار و جملات زیبایی را پیدا کنم و در گروه به اشتراک بگذارم.

خیلی زود به سهراب علاقه‌مند شدم و عکس پروفایلم را تغییر دادم و تصویری از خودم گذاشتم. سهراب با دیدن عکس من چنان لب به تمجید گشود که هیچ‌گاه چنین جملات محبت‌آمیزی را از خانواده‌ام نشنیده بودم چراکه از همان دوران کودکی مادرم به خاطر خیانت‌های پدرم طلاق گرفته بود و من با مادرم زندگی می‌کردم. او هم همواره درگیر کار در رستوران بود و شب‌ها نیز خسته و کوفته به خانه می‌آمد، به گونه‌ای که فرصت هم‌کلامی با مرا نداشت.

آشنایی من و سهراب به فضای خصوصی و پیامک‌بازی رسید و حالا دیگر همه اوقاتم را با گفتگو با او سپری می‌کردم و تا پاسی از شب سرم در گوشی تلفن همراه بود. زمانی به خود آمدم که دیگر لحظه‌ای بدون سهراب نمی‌توانستم زندگی کنم. من در سن نوجوانی از شیاطین فضای مجازی اطلاعی نداشتم و به همین دلیل هم این علاقه احساسی و هوس‌آلود را عشق پاک می‌نامیدم.

مدتی بعد دیدارهای ما به پارک‌ها و خیابان کشید و سهراب که جوانی ۲۴ساله بود، خودش را عاشق و شیفته من نشان می‌داد. از سوی دیگر، تصور می‌کردم در کنار او خوشبخت خواهم شد. مانند دختری که جادو شده باشد، به همه خواسته‌های او تن می‌دادم و اطمینان داشتم که به زودی با هم ازدواج می‌کنیم.

در این میان روزی مادرم متوجه تماس‌های من شد و بسیار مرا نصیحت کرد که اینگونه عشق‌ها فرجامی جز فلاکت و بدبختی ندارد. او مدام سرنوشت خودش را برایم مثال می‌زد، ولی من نمی‌توانستم این حرف‌ها را باور کنم. سهراب چنان مرا جذب خودش کرده بود که به پیشنهاد او تصمیم به فرار از خانه گرفتم تا خوشبختی را در کنارش تجربه کنم.

من شبانه مقداری از طلاها و پول‌های مادرم را برداشتم و از خانه فرار کردم و سهراب مرا به خانه مجردی اش برد. آنجا بود که تازه فهمیدم او جوانی بیکار است و با اغفال دختران مخارج زندگیش را تامین می‌کند. از طرف دیگر، مادرم به شدت نگرانم شده بود، اما به خاطر حفظ آبرویش به پلیس اطلاع نمی‌داد چون یقین داشت من نزد سهراب هستم.

وقتی فهمیدم دچار اشتباه شده‌ام و دل به فردی بسته‌ام که با دختران غریبه زیادی در فضای مجازی ارتباط دارد، در فرصت مناسبی از خانه مجردی او فرار کردم، اما از روی مادرم خجالت می‌کشیدم که به خانه بروم. این بود که به کلانتری آمدم تا به چنگ هوسرانان خیابانی نیفتم.

با تدابیر و راهنمایی‌های سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) دختر نوجوان در حالی که با مشاهده سرگذشت هولناک دختران فراری در مرکز انتظامی به پهنای صورت اشک می‌ریخت، شماره تلفن مادرش را به مشاور کلانتری داد و بدین ترتیب بررسی‌های روان‌شناختی و اقدامات قانونی در این باره آغاز شد.

4/5 - (4 امتیاز)
دکمه بازگشت به بالا