جدیدترین و آخرین اخبار داغ اجتماعیجدیدترین و آخرین اخبار داغ فرهنگ و هنر

مجری زندگی پس از زندگی: برخی مواقع مهمانان از هوش می‌رفتند

از آنجا که این تجربه هر بار من را منقلب می‌کرد، با خود گفتم اگر دوباره چنین حسی به من دست دهد هیچ راهی جز ترک کردن صحنه نخواهم داشت چرا که اطمینان داشتم شدت گریه اجازه نمی‌دهد که روی صندلی بنشینم.

عباس موزون مجری و برنامه‌ساز تلویزیون که فصل سوم برنامه «زندگی پس از زندگی» با اجرا و کارگردانی او در ایام ماه مبارک رمضان بسیار مورد توجه قرار گرفت.

برنامه پر مخاطب «زندگی پس از زندگی» که با موضوعی متفاوت در ایام ماه مبارک رمضان روی آنتن شبکه چهار سیما پخش شد از معدود برنامه‌های چند سال اخیر تلویزیون است که واکنش‌های ضد و نقیض بسیاری نسبت به آن در جامعه شاهد بودیم و برخی به تحسین این برنامه پرداخته و برخی آن را به شدت مورد انتقاد قرار دادند.

عباس موزون به واسطه اجرا و تولید این برنامه این روزها از نام‌های بحث‌برانگیز تلویزیون است و قطعاً حتی طرفداران «زندگی پس از زندگی» پرسش‌های بسیاری از او دارند. به همین دلیل در گفت‌وگویی با عباس موزون نگاهی تحلیلی از زوایای مختلف به این برنامه داشتیم که در ادامه مشروح بخش دوم این گفت‌وگو را از نظر می‌گذرانید:

*چرا شبکه چهار را برای برنامه «زندگی پس از زندگی» انتخاب کردید؟

قرار بود «زندگی پس از زندگی» از شبکه قرآن پخش شود

ساخت این برنامه با هزینه شخصی آغاز شد و همسرم بخشی از ارثیه پدری خودشان را برای ساخت این برنامه هزینه کردند. پیدا کردن آدم‌ها، تحقیق و پژوهش و ضبط برنامه بیش از ۴ سال طول کشید، وقتی که بیش از ۹۵ درصد از برنامه ضبط شده بود با بعضی از شبکه‌ها وارد مذاکره شدیم، مدیر گروه معارف شبکه یک به ما گفتند که یک قسمت از برنامه را ضبط کنیم و بعد بسیار علاقه‌مند بودند و حتی ایده‌ها و نظراتی هم داشتند.

با شبکه افق، شبکه قرآن هم مذاکراتی داشتیم که حتی شبکه قرآن با ما به تصویب هم رسید اما در شبکه قرآن هر چند که به لحاظ محتوایی مشکلی وجود نداشت، به لحاظ فنی شیوه تولید به شکلی بود که با روند تولید ما تطبیق نداشت تا اینکه در شبکه چهار دوست عزیزم آقای نوروزی به تازگی مدیر گروه ادب و هنر شده بودند که با من تماس گرفتند و جویای کاری که سال‌ها انجام می‌دادم، شدند و من شرایطم را گفتم و در نهایت به نتیجه رسیدیم.

با وجود اینکه کار در شبکه قرآن به تصویب هم رسیده بود به چند دلیل که برخی از آن‌ها را مطرح می‌کنم شبکه چهار را انتخاب کردم. یکی از این دلایل علمی بودن شبکه چهار بود چرا که حرف ما کاملاً علمی است و مخاطب در چنین شبکه‌ای می‌تواند متوجه شود که ما به دنبال چه چیزی در این برنامه هستیم. ما به اثبات فکر می‌کردیم و به دنبال احساس نبودیم.

دلیل دیگر این بود، آقای نوروزی دوست عزیزم که پیشنهاد ساخت و پخش این برنامه در شبکه چهار را به من داده بود فردی مورد اعتماد و با دانش است و مهم‌ترین دلیلم برای انتخاب شبکه چهار این بود که اگر من می‌خواستم این برنامه را به شبکه یک ببرم مشخص بود که مخاطب زیادی خواهد داشت چرا که از ظرفیت محتوا باخبر بودم و می‌دانستم در فرم هم می‌شد این مفهوم را اجرا کرد. پس از ساخت فصل اول روابط‌عمومی شبکه چهار من را فراخواندند و گفتند که این برنامه پربیننده‌ترین برنامه شبکه چهار از زمان تأسیس تا امروز شده است.

انتخاب شبکه چهار ریسک بزرگی بود، این شبکه رسالتش نخبگانی است و اقلیت علمی جامعه را تغذیه می‌کند و هیچ‌وقت به دنبال مخاطب کثیر نبوده است و بودجه‌اش هم به همین شکل تنظیم شده است.

من استخاره کردم و به همسرم که صاحب سرمایه هم بود گفتم که انتخاب شبکه چهار مناسب‌تر است. همان زمان برای همسرم مثالی زدم که اینجا مطرح می‌کنم. شما یک مغازه را در انتهای راهروی یک پاساژ تصور کنید و مغازه‌ای که در ابتدای پاساژ است و حتی رهگذرها هم می‌توانند ویترین آن را ببینند. این مغازه هم فرصت جذب مشتری بالایی دارد و هم اجاره‌اش بیشتر است اما مغازه انتهای پاساژ اگر بتواند نظر مشتری‌ها را جلب کند و داخلش با حضور مشتری‌ها شلوغ شود توجه همه جلب می‌شود که در این مغازه چه اتفاقی افتاده است.

شبکه چهار هم برای من چنین ویژگی داشت که اگر من در شبکه چهار می‌توانستم نظر مخاطبان را جلب کنم ارزش کارم بسیار بیشتر بود. قصد من این بود که همه متوجه شوند، برنامه برای پخش شدن در زمان و شبکه مناسب دیده نشده و بیش از هر چیز محتوای این برنامه است که توانسته نظر مخاطبان را به خود جلب کند.

من اطمینان داشتم که میزان مخاطبان این مجموعه بالا خواهد بود و بر این عقیده بودم که تفاوت میزان مخاطبان شبکه چهار پس از پخش «زندگی پس از زندگی» ارزش این برنامه را مشخص می‌کند.

*در یکی از برنامه‌ها که خیلی در فضای مجازی وایرال شد، وقتی مهمان برنامه از تجربه دیدار با امام حسین (ع) می‌گوید شما نمی‌توانید خود را کنترل کنید و از استودیو خارج می‌شوید. درباره این تجربه بگویید و دلیل این اتفاق چه بود؟

اگر از استودیو خارج نمی‌شدم، نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم

بار اول که این تجربه را شنیدم منقلب شدم و هر بار که می‌شنیدم منقلب می‌شدم و حتی هر بار که به این تجربه فکر می‌کردم چنین حسی داشتم. به همکاران می‌گفتم که به شدت نگران آن شب هستم که کنترل اجرا در این قسمت از برنامه کار بسیار سختی است.

از آنجا که این تجربه هر بار من را منقلب می‌کرد، با خود گفتم اگر دوباره چنین حسی به من دست دهد هیچ راهی جز ترک کردن صحنه نخواهم داشت چرا که اطمینان داشتم شدت گریه اجازه نمی‌دهد که روی صندلی بنشینم. مخاطب قطعاً تصور می‌کند واکنش من یک اتفاق ناخواسته بود اما من از قبل به این عملکرد فکر کرده بودم؛ البته من در این فکر بودم که خودم را کنترل کنم اما دیدم که دوباره این امکان برایم وجود ندارد و تصمیم گرفتم صحنه را همانطور که دیدید، ترک کنم.

من به ساختارشکنی اعتقاد دارم، اگر کاری نو نباشد به هیچ‌وجه انجام نمی‌دهم و در اجرا هم من مواردی را برای نوآوری داشتم.

*شما در اجرا با مهمانان که تجربه‌های خاصی داشتند همراه می‌شدید و حتی برخی مواقع از مهمان جلوتر بودید و او شما را تأیید می‌کرد. این شکل اجرا باعث شد برخی بر این عقیده باشند که شما هم چنین تجربه‌ای داشته‌اید. آیا این شناخت از تحقیقات شما می‌آید یا خودتان هم چنین تجربه‌ای داشته‌اید؟

تسلط من به موضوعات مطرح شده ناشی از مطالعه، مصاحبه و تأمل زیاد است

من همیشه در اجرا این برنامه سعی می‌کنم چند مسئله را رعایت کنم. با وجود اینکه من بارها تجربه‌ای که بیان می‌شود را شنیده‌ام، خود را در جای مخاطب قرار می‌دهم و سوالی را می‌پرسم که ممکن است در ذهن مخاطب شکل گرفته باشد.

مثلاً مهمان برنامه که از دیدار با شخصی دیگر صحبت می‌کند، من از او می‌پرسم که آن فرد چه ویژگی‌هایی داشت. این تجاهلی که در لحظه اجرا دارم فنی است و در واقع من خود را جای مخاطب قرار داده‌ام.

اینکه من برخی مواقع از تجربه‌گر بیشتر به اتفاقی که رخ داده تسلط داشتم ناشی از مطالعه زیاد، مصاحبه زیاد و تأمل است. در برخی مواقع تجربه‌گر نمی‌داند که چه زمانی از بدنش خارج شده است. مثلاً فردی گفت که به شیشه اتوبوس برخورد کرده، اتوبوس با یک تریلی تصادف داشته و من وقتی از شیشه به بیرون پرتاب شدم چند متر جلوتر روی جاده بدن من متوقف شد.

ایشان فکر می‌کرد وقتی بدنش کنار جاده متوقف شده روح از بدنش خارج شده است، من به او ثابت کردم که وقتی به شیشه برخورد کردی و هنوز در هوا بودی از بدنت خارج شده‌ای. من با استدلال این موضوع را به اثبات رسانده‌ام و استدلال من از تجربه‌ و مطالعه‌ام در موارد مختلف می‌آید که به این موضوع شناخت پیدا کرده‌ام.

*تجربه‌ای مشابه آنچه که مهمانان برنامه «زندگی پس از زندگی» مطرح می‌کنند، داشتید یا خیر؟

تجربه جدا شدن از بدن نداشته‌ام

خیر، من در این زمینه بی‌تجربه‌ام ولی به شما اطمینان می‌دهم اگر هر کس با چند هزار تجربه شبانه‌روز زندگی کنید و با دقت در آن‌ها تأمل کنید می‌توانید به سطحی برسید که از فرد تجربه‌گر جلوتر می‌روید و می‌دانید او چه دیده است و دیگر نیازی نیست که حتماً همان تجربیات را کسب کرده باشید.

افراد از اینکه تجربه‌گرها چه چیزهایی دیده‌اند تعجب می‌کنند اما شگفتی و تعجب من در این است که چرا ما نمی‌توانیم آن‌ها را ببینیم و یا در واقع تجربه آن‌ها را داشته باشیم. در واقع من از این متعجبم که چرا ما اینقدر غیر عادی هستیم و این عینک غیر عادی چرا بر تن من است.

*برخی بر این عقیده‌اند که آنچه تجربه‌گرها در برنامه شما مطرح می‌کنند، از منظر علم اینگونه توجیه‌پذیر است که این تجربیات در واقع توهم افراد است. نظر شما درباره این گزاره چیست؟

همه نقدها مفید هستند، حتی آن‌ها که با خصومت نقد می‌کنند

من نقدها و حرف‌ها را دسته‌بندی می‌کنم و به همه هم گفته‌ام که بعد از ماه رمضان به نقدها پاسخ خواهم داد. من به افراد کاری ندارم و برای من محتوای نظرات اهمیت دارد.

من انتقادات را دسته‌بندی می‌کنم و معتقدم منتقد من معلم من است. منتقد دلسوز نقدش وارد است و ما باید هزینه کنیم، از او خواهش کنیم تا ما را مورد انتقاد قرار دهد.

منتقد دلسوزی هم وجود دارد که نقد او وارد نیست چرا که نظرش اشتباه است. این انتقاد هم کاملاً ارزشمند است چرا که من از طریق او متوجه می‌شوم هزاران نفر مثل او فکر می‌کنند و این باعث می‌شود من پاسخی از طریق او به همه آن هزاران نفر بدهم. من بعد از برنامه‌هایم به صورت زنده در فضای مجازی با مخاطبان صحبت می‌کردم، این برنامه‌های زنده هیچ ارتباطی با سازمان صداوسیما ندارد.

سومین دسته منتقدی است که دلسوز و دوست‌دار شما نیست ولی خصومت و دشمنی هم ندارد. این دسته از منتقدان ممکن است انتقادی درست داشته باشند و یا انتقادی داشته باشند که وارد نیست. من قطعاً از انتقادات درست این افراد هم استقبال و استفاده می‌کنم و حتی اگر اشتباه بگوید هم مثل دسته دوم می‌توانم متوجه اشکالی شوم که ممکن است در ذهن هزاران نفر باشد.

چهارمین دسته منتقدان هم افرادی هستند که خصومت دارند. این افراد اتفاقاً بهتر از دسته اول با محتوای برنامه موافق هستند و اثرگذاری آن را می‌دانند و اتفاقاً به دلیل همین دانش است که با من مقابله می‌کند چرا که منافع، سود و نفع او در جایی است که برنامه شما با آن منافع در تضاد است.

این منتقد می‌تواند طرفدار مادی‌گرایی باشد و جامعه مادی‌گرایی فقط به دنبال سرمایه بیشتر است و وقتی با این نگرش مواجه می‌شود که من می‌گویم برای این طرف اینقدر دغدغه نداشته باشد چرا که سمت دیگری وجود دارد که ارزشمندتر است، سرمایه‌دار به این نگرش حمله می‌کند. حتی این دسته از منتقد هم معلم من است.

وقتی یک جریان در تلاش است تا بگوید که این اتفاقات توهمی بیش نیست. آن‌ها در تلاش هستند تا محتوای شما را رد کنند، می‌گویند در مغز بخشی وجود دارد به نام هیپوکمپوس و وقتی که اکسیژن در مغز کاهش پیدا می‌کند فرد دچار توهم می‌شود.

سه دسته اول محترم و مفید هستند و دسته چهارم مفید است. من بدون توجه به اسامی و افراد انتقادها را دنبال می‌کنم و به آن‌ها توجه دارم.

گفت‌وگو غذای روح من است و من حتی در نیشابور سخنرانی ده و نیم ساعته داشتم. من اهل گفت‌وگو هستم و آن آدم ساکت که در برنامه می‌بینید مربوط به همان محتوا و برنامه است وگرنه من به شخصه فردی اهل گفت‌وگو هستم.

*چرا پخش زنده را برای برنامه «زندگی پس از زندگی» انتخاب نکردید؟

امکان پخش زنده برای این برنامه وجود نداشت

ما در تجربه ساخت فصل‌های قبل «زندگی پس از زندگی» که فصل اول هر قسمت ۵۰ دقیقه و در فصل دوم و سوم هر قسمت ۹۰ دقیقه روی آنتن رفت، به هیچ‌وجه حاصل ۵۰ یا ۹۰ دقیقه صحبت نیست بلکه ما در اکثر مواقع بیش از ۳ ساعت گفت‌وگو داشتیم و حتی تجربه ۷ تا ۱۱ ساعت گفت‌وگو هم داشتیم. یکی از اصلی‌ترین دلایل پخش غیر زنده برنامه همین مسئله است.

بخشی از روش و شیوه اجرای من کنترل روحیه مهمان است. من از سال ۱۳۸۵ زبان بدن را تدریس می‌کنم و معتقدم مجری برای اجرای برنامه باید پیکرتراشی کند به این معنا که با توجه به موضوع و محتوای برنامه اجرای خود را تغییر دهد و هماهنگ کند. من اگر مجری یک برنامه ورزشی باشم شما شگفت‌زده خواهید شد چرا که سبک اجرای من مختص همان برنامه خواهد بود.

من در سن ۱۸ سالگی برای اجرای یک تئاتر کمدی بازیگر منتخب خراسانات شدم. من در این برنامه باید اجرایم را به سمتی ببرم و در سبک و سیاقی قرار دهم که برای مهمانم آرامش‌بخش باشد چرا که ما در برنامه حتی تجربه بیهوشی مهمان را داشتیم؛ مهمانی که صحنه جهنم را به ذهن آورده و از ترس آن بیهوش می‌شود. فیلم‌های پشت‌صحنه این برنامه هم موجود است و ما می‌خواستیم این ویدیوها را پخش کنیم اما افراد رضایت نداشتند.

موردی وجود داشت که یک مرد آنقدر گریه کرد که مجبور شدیم لباسش را از تن در آورده و با زیرپوش در هوای آزاد او را قرار دادیم تا حالش بهتر شود و دوباره گریم شده و جلوی دوربین بیاید. این برنامه با این شرایط اصلاً فضای زنده ندارد.

به این مقاله امتیاز دهید
منبع
عصرایران
دکمه بازگشت به بالا